• تاريخ: چهار شنبه 20 مرداد 1389

بيله ديگ بيله چغندر


           

 
اين مثل را وقتي مي‌آورند كه مي‌خواهند بگويند، «دو چيز عجيب با هم تناسب دارد» يا «نتيجة يك كاري همان است كه هست و تعجبي ندارد» يا «جواب لاف و گزاف متقابلا لاف و گزاف است».
 
مثلا اگر كسي حيله‌اي به كار برده باشد و طرف با حيله‌اي آن را باطل كند مي‌گويند «حقش بود، بيله ديگ بيله چغندر» يا وقتي دو نفر لجباز با هم اختلاف پيدا مي‌كنند و هر دو به هم زور مي‌گويند ديگران اين مثل را دربارة آنها مي‌آورند. يا هرگاه كسي در موضوعي اغراق‌گويي كند و ديگري را شرمنده كند طرف هم جوابي درشت بدهد و اولي گله‌مند شود طرف جوابي مي‌دهد «بيله ديگ بيله چغندر» يعني اگر تو آن حرف را نمي‌گفتي من هم اين را نمي‌گفتم.
شبيه اين مثل با قدري مسامحه اين است كه مي‌گويند: «كلوخ انداز را پاداش سنگ است» يا: «خدا نجار نيست ولي در و تخته را خوب به هم جفت مي‌كند».
 
اين مثل، تركي فارسي مخلوط است ولي هميشه به همين صورت گفته مي‌شود، كلمة بيله همان «بئله» تركي است به معني «چنين»، يعني «چنين ديگ چنين چغندري مي‌خواهد»
 
 
 
 
اما داستان:
 
مي‌گويند يك كارگر اصفهاني و يك كارگر آذربايجاني در يك شهر غريب پيش هم كار مي‌كردند و هيچ كدام شهر وطن آن يكي را نديده بود. هر وقت بيكار بودند و صحبت مي‌كردند هر كدام از شهر و ديار خودشان و آداب و رسوم و آثار تاريخي و كار و زندگي مردم چيزهايي شرح مي‌دادند. البته مي‌دانيم كه در هر شهر و دياري چيزهايي هست كه ديدن و دانستن آن براي ديگران تازگي دارد.
 
بعد از اين كه مدتي گذشت و هر كدام از آثار و احوال و عجايب شهر خود چيزهايي گفتند و شنيدند و چنته خالي شد بناي اغراق‌گويي و ساخت و پرداخت حرف‌هاي عجيب‌تر را گذاشتند و گاهي باور كردن آن دشوار بود ولي هيچ كدام نمي‌خواستند طرف را به دروغگويي متهم كنند.
 
آخر يك روز مرد اصفهاني كه از كارهاي مسگري اصفهان تعريف مي‌كرد گفت: عباس صفوي دستور داده بود ظرف‌هاي تمام مردم بايد مس باشد چون كه ظرف مس هيچ وقت نمي‌شكند. تازه اگر هم بشكند از بين نمي‌رود و ضررش كمتر است، دوباره آن را ذوب مي‌كنند و از اول بهترش را مي‌سازند ولي ظرف بلور و چوب و سفال و چيني همين كه شكست ديگر بايد دورش انداخت. به همين جهت در اصفهان مسگري خيلي رواج گرفت و بازار مسگرهاي اصفهان در همة دنيا معروف است، همين حالا هم در اصفهان ظرف‌هايي از مس مي‌سازند كه هيچ جا نظيرش پيدا نمي‌شود. من يك روز در ميدان بزرگ ديدم كه يك ديگ مسي مي‌ساختند كه پنجاه نفر مسگر در داخل آن كار مي‌كردند و ديوارة ديگ آن قدر بلند بود كه خود كارگرها پيدا نبودند و فقط صداي چكش زدنشان به گوش مي‌رسيد. پنجاه نفر كارگر نقاش هم بيرون آن را قلمزني و نقش و نگار مي‌كردند. يك چنين ديگي را ديگر در هيچ جاي دنيا نمي‌شود پيدا كرد.
 
كارگر آذربايجاني فهميد كه رفيقش دارد اغراق مي‌گويد ولي به روي خودش نياورد و جواب داد: «بله، بعضي صنعت‌ها در بعضي شهرها خيلي رونق دارد» و نوبت كه به خودش رسيد صحبت را به كار زراعت كشيد و گفت: «در شهر ما كارهاي كشاورزي از همه جا بهتر مي‌شود. علت اين كه اين همه شير و پنير و روغن و عسل آن معروف است مال اين است كه گوسفندها و گاوها بهترين علف‌ها و سبزي‌هاي ريشه‌دار را مي‌خورند و زنبورهاي عسل هم بهترين گل‌ها را دارند. كافي است كه از چغندرش بگويم. در شهر ما يك نوع چغندر به عمل مي‌آيد كه خيلي درشت است. هر كدام از اين چغندرها به اندازة گنبد يك مسجد است. وقتي مي‌خواهند آن چغندر را از زمين درآورند تا چند روز ده نفر كارگر اطراف آن را خالي مي‌كنند و بعد طناب محكمي به آن مي‌بندند و با چند گاو قوي‌هيكل، چغندر را از گودال بيرون مي‌كشند و آخرش هم ريشه‌اش كنده نمي‌شود و در زمين مي‌ماند. مزة اين چغندرها هم وقتي پخته مي‌شود خيلي شيرين است مثل قند خالص.»
 
وقتي حرف به اينجا رسيد رفيقش نتوانست سكوت كند. اعتراض كرد و گفت: «بر فرض كه چنين چغندري هم به عمل بيايد ولي چغندر به اين بزرگي چه فايده دارد. هر ميوه و هر سبزي و هر ريشة خوردني خوب است به اندازه‌اي باشد كه بشود بي‌زحمت آن را استفاده كرد. اگر ما باشيم اصلا اين‌ طور چغندري نمي‌كاريم، خودت فكرش را بكن، چغندري كه كندنش اي قدر زحمت دارد ديگر پختنش چقدر مكافات دارد كه آن را درسته نمي‌شود پخت.»
 
رفيقش جواب داد: اتفاقاً پختنش كار آساني است، چندتا از اين چغندرها را مي‌گذارند توي‌آن ديگ‌هاي مسي بزرگي كه شما مي‌سازيد و آن را مي‌پزند، و از حق نبايد گذشت كه يك چنان ديگي چنين چغندري هم لازم دارد. اين را گفت ولي باز هم قانع نشد و دوباره به زبان محلي هم توضيح داد كه: آري، «بيله ديگ بيله چغندر.»
 
آن وقت هر دو خنديدند و قرار گذاشتند كه ديگر در حرف‌هايشان اغراق‌گويي نكنند و بعد هر وقت مي‌خواستند از چيز عجيبي حرف بزنند مي‌خنديدند و مي‌گفتند: «اين ديگر داستان بيله ديگ بيله چغندر نيست بله حقيقت دارد» و اين مثل از اينجا پيدا شد و به يادگار ماند.
 
 
 
 
 
  • تعداد (1) متوسط امتيازات
    3 3 3 3 3
    امتياز شما
    نام :


    نام خانوادگي:


    نظر:
          ليست نظرات
   
Copyright © 2009 The AhlulBayt World Assembly. All right reserved.