ماجراى غدير
  • تاريخ: يکشنبه 16 اسفند 1388

           

آیت الله ناصر مکارم شیرازی

 

سؤال: ماجراى غدير چگونه بود؟


جواب: در آخرين سال عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مراسم حجة الوداع، با شكوه هر چه تمام تر در حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پايان رسيد، قلب ها در هاله اى از روحانيت فرو رفته بود، و لذت معنوى اين عبادت بزرگ، هنوز در ذائقه جان ها انعكاس داشت.اران پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه عدد آنها فوق العاده زياد بود، از خوشحالىِ درك اين فيض و سعادت بزرگ، در پوست نمى گنجيدند.


نه تنها مردم به «مدينه» در اين سفر، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را همراهى مى كردند كه مسلمانان نقاط مختلف جزيره عربستان نيز براى كسب يك افتخار تاريخى بزرگ به همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند.
آفتاب حجاز آتش بر كوه ها و دره ها مى پاشيد، اما شيرينى اين سفر روحانى بى نظير، همه چيز را آسان مى كرد، ظهر نزديك شده بود، كم كم سرزمين «جُحفه» و سپس بيابان هاى خشك و سوزان «غدير خم» از دور نمايان مى شد.


اينجا در حقيقت چهارراهى است كه مردم سرزمين «حجاز» را از هم جدا مى كند، راهى به سوى «مدينه» در شمال، راهى به سمت «عراق» در شرق، و راهى به سمت غرب و سرزمين «مصر» و راهى به سوى سرزمين «يمن» در جنوب پيش مى رود و در همين جا بايد آخرين خاطره و مهم ترين فصل اين سفر بزرگ انجام پذيرد، و مسلمانان با دريافت آخرين دستور كه در حقيقت نقطه پايانى در مأموريت هاى موفقيت آميز پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود از هم جدا شوند.


روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عيد قربان مى گذشت، ناگهان دستور توقف از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله) به همراهان داده شد، مسلمانان با صداى بلند، آنهائى را كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند به بازگشت دعوت كردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نيز برسند، خورشيد از خط نصف النهار گذشت، مؤذّن پيامبر(صلى الله عليه وآله)با صداى اللّه اكبر مردم را به نماز ظهر دعوت كرد، مردم به سرعت آماده نماز مى شدند، اما هوا به قدرى داغ بود كه بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زير پا و طرف ديگر آن را به روى سر بيفكنند، در غير اين صورت ريگ هاى داغ بيابان و اشعه آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت مى كرد.


نه سايبانى در صحرا به چشم مى خورد و نه سبزه و گياه و درختى، جز تعدادى درخت لخت و عريان بيابانى كه با گرما، با سرسختى مبارزه مى كردند.معى به همين چند درخت پناه برده بودند، پارچه اى بر يكى از اين درختان برهنه افكندند و سايبانى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) ترتيب دادند، ولى بادهاى داغ به زير اين سايبان مى خزيد و گرماى سوزان آفتاب را در زير آن پخش مى كرد.نماز ظهر تمام شد.
مسلمانان تصميم داشتند فوراً به خيمه هاى كوچكى كه با خود حمل مى كردند پناهنده شوند، ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها اطلاع داد كه: همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه الهى كه در ضمن خطبه مفصلى بيان مى شد، خود را آماده كنند.


كسانى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) فاصله داشتند قيافه ملكوتى او را در لابلاى جمعيت نمى توانستند مشاهده كنند.لذا منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر فراز آن قرار گرفت، نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنين فرمود:
من به همين زودى دعوت خدا را اجابت كرده، از ميان شما مى روم!من مسئولم شما هم مسئوليد!شما درباره من چگونه شهادت مى دهيد؟
مردم صدا بلند كرده گفتند: نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَهَدْتَ فَجَزاكَ اللّه خَيْراً:
«ما گواهى مى دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى و شرط خير خواهى را انجام دادى و آخرين تلاش و كوشش را در راه هدايت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خير دهد».


سپس فرمود: «آيا شما به يگانگى خدا و رسالت من و حقانيت روز رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان در آن روز گواهى نمى دهيد»؟!
همه گفتند: «آرى، گواهى مى دهيم».
فرمود: «خداوندا گواه باش»!...
بار ديگر فرمود: اى مردم! آيا صداى مرا مى شنويد؟...
گفتند: آرى، و به دنبال آن، سكوت سراسر بيابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چيزى شنيده نمى شد.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:... اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد؟


يكى از ميان جمعيت صدا زد، كدام دو چيز گرانمايه يا رسول اللّه؟!
پيامبر(صلى الله عليه وآله) بلافاصله گفت: اوّل، ثقل اكبر، كتاب خدا است كه يك سوى آن به دست پروردگار، و سوى ديگرش در دست شما است، دست از دامن آن برنداريد تا گمراه نشويد.
و اما دومين يادگار گرانقدر من، خاندان منند و خداوند لطيفِ خبير به من خبر داده كه اين دو، هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در بهشت به من بپيوندند، از اين دو پيشى نگيريد، كه هلاك مى شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد.


ناگهان مردم ديدند پيامبر(صلى الله عليه وآله) به اطراف خود نگاه كرد، گويا كسى را جستجو مى كند و همين كه چشمش به على(عليه السلام)افتاد، خم شد، دست او را گرفت و بلند كرد، آن چنان كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد، و همه مردم او را ديدند و شناختند كه او همان افسر شكست ناپذير اسلام است.
در اينجا صداى پيامبر(صلى الله عليه وآله)رساتر و بلندتر شد و فرمود: أَيُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالْمُؤْمِنِيْنَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ: «چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است»؟!
گفتند: خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) داناترند!


پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم).
سپس فرمود: فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه: «هر كس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است» ـ و اين سخن را سه بار و به گفته بعضى از راويان حديث، چهار بار تكرار كرد ـ .
و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشته عرض كرد:
اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دارَ:


«خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن كس كه او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن كس كه او را مبغوض دارد، يارانش را يارى كن، و آنها كه ياريش را ترك كنند، از يارى خويش محروم ساز، و حق را همراه او بدار به هر سو كه او مى چرخد».
سپس فرمود: أَلا فَلْيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغائِبَ: «آگاه باشيد، همه حاضران وظيفه دارند اين خبر را به غائبان برسانند».
خطبه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پايان رسيد، عرق از سر و روى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) و مردم فرو مى ريخت، و هنوز صفوف جمعيت از هم متفرق نشده بود كه امين وحى خدا نازل شد و اين آيه را بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) خواند: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي...: «امروز آئين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم».(1)


پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: اَللّهُ أَكْبَرُ، اَللّهُ أَكْبَرُ عَلى إِكْمالِ الدِّيْنِ وَ إِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلايَةِ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِى:
«خداوند بزرگ است ، همان خدائى كه آئين خود را كامل، و نعمت خود را بر ما تمام كرد، و از نبوت و رسالت من و ولايت على(عليه السلام) پس از من راضى و خشنود گشت».
در اين هنگام شور و غوغائى در ميان مردم افتاد و على(عليه السلام) را به اين موقعيت تبريك مى گفتند، و از افراد سرشناسى كه به او تبريك گفتند، «ابوبكر» و «عمر» بودند، كه اين جمله را در حضور جمعيت بر زبان جارى ساختند: بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طالِب أَصْبَحْتَ وَ أَمسَيتَ مَوْلايَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة:
«آفرين بر تو باد! آفرين بر تو باد! اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باايمان شدى».


در اين هنگام «ابن عباس» گفت: «به خدا اين پيمان در گردن همه خواهد ماند». «حسّان بن ثابت» شاعر معروف، از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اجازه خواست كه به اين مناسبت اشعارى بسرايد، سپس اشعار معروف خود را چنين آغاز كرد:


يُنادِيهِمُ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَبِيُّهُمْبِخُمٍّ وَ أَسْمِعْ بِالرَّسُولِ مُنادِياً
فَقالَ فَمَنْ مَوْلاكُمُ وَ نَبِيُّكُمْ؟ *** فَقالُوا وَ لَمْ يَبْدُوا هُناكَ التَّعامِياً
إِلهُكَ مَوْلانَا وَ أَنْتَ نَبِيُّنا *** وَ لَمْ تَلْقِ مِنّا فِى الْوِلايَةِ عاصِياً
فَقالَ لَهُ قُمْ يا عَلِيُّ فَإِنَّنِي *** رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِماماً وَ هادِياً
فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا وَلِيُّهُ *** فَكُونُوا لَهُ أَتْباعَ صِدْق مُوالِياً
هُناكَ دَعَا اللّهُمَّ والِ وَلِيَّهُ *** وَ كُنْ لِلَّذِى عادا عَلِيّاً مُعادِياً


يعنى: «پيامبر آنها در روز غدير در سرزمين خم به آنها ندا داد، و چه ندادهنده گرانقدرى»!
«فرمود: مولاى شما و پيامبر شما كيست؟ و آنها بدون چشم پوشى و اغماض صريحاً پاسخ گفتند»:
«خداى تو مولاى ما است و تو پيامبر مائى و ما از پذيرش ولايت تو سرپيچى نخواهيم كرد».
«پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) گفت: برخيز; زيرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب كردم».


«و سپس فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم اين مرد، مولا و رهبر او است پس شما همه از سر صدق و راستى از او پيروى كنيد».در اين هنگام، پيامبر(صلى الله عليه وآله)عرض كرد: بارالها! دوست او را دوست بدار و با آن كس كه با على دشمنى ورزد دشمن باش...».اين بود خلاصه اى از حديث معروف غدير كه در كتب دانشمندان اهل تسنن و شيعه آمده است.(2)

 -------------------------

  

پینوشت ها:


1 ـ مائده، آيه 3.

2- تفسیر نمونه، جلد 5، صفحه 20.


---------------------------


منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی

   
Copyright © 2009 The AhlulBayt World Assembly. All right reserved.